مداد سیاه

ساخت وبلاگ
برای تو در سکوتشعری نوشته ام و این استوار تر از هر آنچه بوده است که تا کنون گفته یا شنیده امبرای تو کوهی ساخته ام که عبور از آن دشوارترین عبور هاستو هر گاه به میانه ی راه میبینمتبا خودم فکر میکنمکه هیچ کس هرگز این چنین برای رسیدن نجنگیده است و برای خودم برای خودم از اشک سیلابی ساخته ام تا از هر آنچه که دربند پیچیده است رها شوم و سر انگشتان تو نوازشی ست که راه را هموار میکندبرای خودم برای خودم از جنون بیابانی به پا کرده ام طوفانی گردبادیو تمام مسیر را دویده امفریاد کشیده امهمه چیز و همه کس را به هم آمیخته ام تا در آن هنگام که به چشمان تو می نگرمدر مداد سیاه...
ما را در سایت مداد سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5dayereh96a بازدید : 136 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 5:58

ساقی ام 
اندوه شب از ما گریخت 
اینک از خورشید صبح هنگام گوی
رفته بازم سوز سرمای خزان 
از بهار و از گل و پروانه گوی 
ساقی ام 
پیمانه ای دیگر بریز 
جام ها اینک به غم آلوده نیست 
می بزن تا شوق در ما بشکفد 
اشک هامان از سر افسوس نیست 

مداد سیاه...
ما را در سایت مداد سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5dayereh96a بازدید : 43 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 5:58

قهرمان خاطرات کودکی
قهرمان روزهای شوم و پر تکرار و 
تلخ و بی کس و خاکستری
دست هایت را به سویم باز کن
گونه ام را پر ز بوسه های بی هنگام کن 
قهرمانم
قهرمان قصه های دیرباز
دوری ات بس 
قاصد پایان ره باش و 
دلم را شاد کن

مداد سیاه...
ما را در سایت مداد سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5dayereh96a بازدید : 59 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 5:58

بابا رو راهی کردم رفت. با خودم فکر کردم که مهم نیست این رفت و آمد ها چه قدر تکرار بشه، به هر حال باز هم هر بار خداحافظی سخته. ممکنه یواش یواش آدم کمتر احساساتش رو نشون بده ولی مگه گریه زاری نکردن و تو رو خدا نرو نگفتن چیزی از فشردگی قلب و تنگی نفس کم میکنه؟ همه راه توی مترو زل زدم به خانم های بغل دستیم. به جای اینکه موزیک گوش بدم و یا کتاب بخونم، زل زدم به ناخن هاشونو ابروهاشونو و آرایششون. زل زدم به لباس های تنشون. و تمام راه با خودم فکر کردم که این ها تا حالا یک بار هم به چشم قضاوت خودشون رو توی آینه نگاه کردن؟ و بعد نهیب زدم به خودم که به تو چه؟ هر کس انتخاب مداد سیاه...
ما را در سایت مداد سیاه دنبال می کنید

برچسب : روز شانزدهم رمضان,روز شانزدهم,روز شانزدهم ماه رمضان,روز شانزدهم بارداری,روز شانزدهم المپیک,روز شانزدهم المپیک ریو,روز شانزدهم پریودی,روز شانزدهم ریو,روز شانزدهم قاعدگی, نویسنده : 5dayereh96a بازدید : 91 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 5:57

گاهی ، ساعت که به ۵ صبح رسیده و خوابم نرفته است، به ظرافت دستانش فکر کرده ام، و به زخم سر انگشتان و خون دور ناخن هایم. و با خودم گفته ام که دستانی به آن لطافت بدون شک نباید چیزی خشن تر از پنبه را نگه داشته و بفشارند. گاهی، ساعت که به ۵ صبح رسیده و گرسنه ام و خوابم نرفته است، به سیاهی چشمانش فکر کرده ام که از شور میدرخشند، و به راز عجیبی که در نگاه من است، و با خودم گفته ام که چشمانی چنین بی پروا، بدون شک نباید غرق رمزآلودگی خطرناک هیچ چشمی شوند. گاهی، گاهی ، ساعت که ۵ صبح رسیده و تنهایی گربان گرفته و گرسنه ام و خوابم نرفته است، به خط شیرین لبخندش فکر کرده ام مداد سیاه...
ما را در سایت مداد سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5dayereh96a بازدید : 141 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 5:57